باد

ساخت وبلاگ
از بلیِ روز الست، ما را مبتلا پسندیدی و ظلوم و جهول بودیم بی‌خبر از زخم‌های پی‌درپی که در پاسخ عشق دریافت خواهیم کرد. غریب، تنها، بی‌چاره و بی‌پناه. ما را هیچ می‌بینی؟ ای آسمان، راست بگو! در پس تو هیچ چشمی هست که پاسخ نگاه مضطرب ما را بدهد؟ پروردگارِ "قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء" اگر از احوال ما خواسته باشی، حالمان خیلی بد است و هر لحظه تمنای پایان این کابوس عمر را داریم. اگر از احوال ما خواسته باشی، باید بگویم که ما تمام شده‌ایم، تمام. خوش به حال آنکه گفت: "حال خراب من دگر خراب‌تر نمی‌شود". ما لحظه به لحظه خراب‌تر و خراب‌تر و خراب‌تر می‌شویم و برای این زخم‌های مکرر، مرهمی نمی‌یابیم. باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 7 خرداد 1403 ساعت: 14:11

بچه که بودیم شاید بزرگترین مصیبت زندگیمان وقتی بود که نخ بادکنک از دستمان در می‌رفت و باد، به سرعت یک آه کوتاه، بادکنک را می‌برد خال آسمان.آن‌وقت بعضی‌هایمان با جیغ و گریه، بیهوده، دنبالش می‌دویدیم و بی‌قراری می‌کردیم. بعضی‌هایمان همانجا سر جا میخکوب می‌شدیم و با بهت و حسرتی لال‌کننده، رفتنش را تماشا می‌کردیم. بعضی هم همانطور آرام آرام اشک می‌ریختیم. مصیبت، اینگونه‌ است. در لحظه، به سرعت یک آه کوتاه، همه امیدت بر باد می‌رود. می‌مانی متحیر. بی‌چاره. بی‌چاره. می‌خواهی فریاد بکش، می‌خواهی زار زار گریه کن، می‌خواهی مبهوت بمان، می‌خواهی آرام اشک بریز، می‌خواهی بیهوده دنبالش بدو، می‌خواهی ... هر کاری کنی، آنکه از دستت رفت، دیگر رفته. دیگر رفته. و بی‌چارگی، درد بی درمان است. و خدا، ما را بی‌چاره می‌پسندد. پر از بغضی که ببارد یا نبارد، هیچ زخمی را مرهم نیست و هیچ آتشی را آرام و هیچ بی‌قراری را سکنی و هیچ فریادی را پاسخ. و خدا بندگانش را مبتلا پسندیده. و ما را چه به رضایی غیر از رضایت او؟ گوارایمان بی‌قراری. باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 16 تاريخ : دوشنبه 7 خرداد 1403 ساعت: 14:11

 انکار مصیبت، خود مرهمی است بر داغی که بزرگی آن، بیش از توان ماست. انکار، تنها حربه‌ی دل بی‌چاره‌ای است که یک‌باره تمام امیدش بر باد رفته. که نمی‌تواند بپذیرد. نمی‌تواند باور کند. این روزها فکر می‌کنم دارم خواب می‌بینم. فکر می‌کنم حتما از خواب بیدار خواهم شد و نفس راحتی خواهم کشید. فکر می‌کنم تمام اینها کابوسی گذراست. در خودم نیستم و بیهوده دست و پا می‌زنم برگردم به خودم. به روزمرگی‌های سیال گریزناپذیر. نه! در خودم نیستم. عین وقتی که خبر را شنیدم. که تا صبح روبروی تلویزیون از درد و داغ و لرز به خودم می‌پیچیدم. که از حال می‌رفتم و می‌دیدم پیدا شده‌ای و سالمی. و از حال می‌رفتم و می‌دیدم رفته‌ای و بیچاره شده‌ایم. که تا صبح در این کشاکش نفس‌گیر هزار بار مردم و زنده شدم. تا آخر با بهت و دردی که هیچ وصفی برایش نمی‌یابم، دیدم تمام شد. نه! حتما خواب می‌بینم. حتما هنوز در کابوسی طولانی دست و پا می‌زنم. حتما صبح می‌رسد و بیدار می‌شوم. حتما نفس راحتی خواهم کشید. حتما بیدار خواهم شد. همین روزها. به همین زودی. باد...
ما را در سایت باد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9emozionante0 بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 7 خرداد 1403 ساعت: 14:11